خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم: ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خوانیم درس. نظامی. از او چون خواند بلبل درس فریاد دلش را برد غنچه کرد و پس داد. زلالی (از آنندراج)
خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم: ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خوانیم درس. نظامی. از او چون خواند بلبل درس فریاد دلش را برد غنچه کرد و پس داد. زلالی (از آنندراج)
باز خواندن دوباره خواندن، تغییر دادن کلامی را که بطور کنایه گفته شده و بجای آن کلامی دیگر آوردن، بر گرداندن و ابطلا جادویی که با خواندن ادعیه پدید آمده، نسبت دادن: (انتساب خویشتن را بکسی وا خوداندن)، اعتراض کردن
باز خواندن دوباره خواندن، تغییر دادن کلامی را که بطور کنایه گفته شده و بجای آن کلامی دیگر آوردن، بر گرداندن و ابطلا جادویی که با خواندن ادعیه پدید آمده، نسبت دادن: (انتساب خویشتن را بکسی وا خوداندن)، اعتراض کردن